بودن یا هستی یا جوهره ی وجود

همه چیز از هر آنچه که در یک زندگی از خاطر انسان می گذرد یا به زندگی معنا می بخشد یا زندگی را لذت بخش می نماید به هر نامی و....

بودن یا هستی یا جوهره ی وجود

همه چیز از هر آنچه که در یک زندگی از خاطر انسان می گذرد یا به زندگی معنا می بخشد یا زندگی را لذت بخش می نماید به هر نامی و....

آینده

 

        بودن بی عشق بهتر است یا نبودن با عشق؟ 

 

این سؤال و یه عالمه سؤال دیگه از همین دست ، سؤالاییه که نمی دونم چه جوابی براش داری.

بعضی از این دنیای سؤال رو تو ادامه ی مطلب نوشتم و یک کلام حرف و گوشه ای از جواب پر پیچ خم دلم که نه قابل بیانه و نه قابل نوشتن رو در آخر برات نوشتم تا شاید ذره ای به غربت عشق اشاره کرده باشم.

جایگاه دوست داشتن در زندگی انسان ها کجاست؟

آیا بدون دوست داشتن ها هم می توان زندگی کرد؟

آیا برای دوست داشتن حد و مرز وجود دارد؟

آیا دوست داشتن شرایط و ملاک های خاص خود را دارد؟

آیا چون دوست داشتن مربوط به دل آدما می شه دیگه باید دست بر سینه دنبال اون رفت؟

شما چه جور چیزایی رو بیشتر دوست دارید و دلتون در گرو چه چیزایی هستش؟

اوج دوست داشتن در کجا بروز پیدا می کنه؟

آیا تا به حال در اوج عشق و محبت پرواز کردید؟

آیا اتفاق افتاده که با یک عشق و محبت معنایی تازه رو در لا به لای زندگیتون پیدا کنید؟

آیا با عشق دگرگونی رو در زندگیتون تجربه کردید؟

آیا تا به حال تونستید کسی که دوستتون داره رو درک کنید؟

آیا رد پای محبت رو در رفتار دیگران دیدید؟

آیا تا به حال غایت عشق رو نسبت به کسی پیدا کردید؟

آیا تا به حال غایت عشق رو از سوی کسی نسبت به خودتون لمس کردید؟

آیا تا به حال برای عشق و محبت و دوستی قربانی شده اید؟

برای دوستی خود تا به کجا مایه گذاشتید؟

چه قدر از داشته ها و نداشته های خود برای عشق پاک خود سرمایه گذاری کرده اید؟

آیا تا به حال برای خاطر دوست داشتن سؤال پس دادید؟

آیا برای دوست داشتن از نظرها افتادید؟

بدون محبت ها زیستن چه طعمی دارد؟

شده که ریشه های محبت رو در خود بخشکونی برای اینکه اوج نگیره و از طبعات اون در امان بمونی؟

شده عشق برات دردسر آفرین بشه و فرصت یه لحظه آرامش هم بهت نده؟

شده که هیچ کس عشقت رو درک نکنه حتی عشقت؟

آیا می شه کسی رو دوست داشت که ما رو دوست نداره؟

آیا عشق با وصال زیباتر است یا با هجران؟

چرا مجنون یک عاشق ماندگار شد؟

به خاطر نهایت عشقش بود یا به خاطر لیلی؟

یا نه لیلی برای ماندگاریش ، مدیون مجنون یا عشق مجنون یا عشق خودشه؟

آیا برای عشق حد و مرزیست؟

آیا تا حال فکر کردید که عشق چه جایگاهی تو زندگیتون داشته؟

آیا تا حال نگاه کردید که عشق لحظه های شما رو چگونه کرده؟

آیا زندگی رو بی عشق بیشتر می پسندید یا با عشق؟

آیا عشق مقطعی است یا می تواند با تداوم و ماندگار باشد؟

آیا عاشق هستی؟ چرا؟

آیا با عشق سروکار نداری؟ چرا؟

شاید بپرسید چرا موضوع آتی بود و در مطلب از آتی چیزی ندیدیم نمی دونم شایدم دیدید و این سؤال براتون پیش نیومد.

البته مطمئناً برای یه عده  این سؤال پیش اومد و برای یه سری هم پیش نیومد. ولی اونی که زیرک باشه خوب می فهمه چرا آتی.

آتی یعنی عشق!

شاید بگی تو هیچ فرهنگ لغتی ندیدم ، قرار هم نیست همه چیز تو فرهنگ لغت باشه بعضی چیزام تو دل آدماس.

اگه به همون فرهنگ لغت ها برگردی می بینی که آتی یعنی آینده ، و اگه جواب منو برا همه ی این سؤالا بخوای می گم آینده بی عشق ممکن نیست پس عشق و آینده به هم گره خوردن یعنی عشق و آتی به هم گره خوردن پس عشق همان آتی و آتی همان عشق است.



همچنین می توانید در باکس زیر دیدگاه های ارائه شده را ببینید و دیدگاه خود را نیز درج نمایید. 


 

نظرات 2 + ارسال نظر
یاسر دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:07 http://asemooni.blogsky.com

سلام

یه چیزی بگم؟

به نظر من عشق هیچ سئوالی نداره!

آره عشق ساده و بی رنگ و بی نشان ...

عاطفه سه‌شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:43

مهرداد عزیز عشق پاک پاسخش را در می یابد.خدا را بخوان و صبر داشته باش.

خیلی منتظر بودم که بیای.
بی صبرانه در انتظار پاسخش خواهم ماند.
ممنونم که سر زدی (مرسی)
خوش باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد