چرا مهربانی حال انسان را به هم می زند؟
/span>>/>
آیا تا به حال از خود پرسیده اید که به چه دلیل شنیدن حرفهایی در قالب آکنده از محبت باعث بالا آوردن می شود؟
نمی دانم . . . /span>>/>
نمی دانم واکنش شما و آنچه در ذهنتان به سبب شنیدن این پرسشها شکل گرفت چه بود.
آیا این همه را باور دارید؟
آیا باور دارید که مهربانی، زخم ها و دردهای درون را تازه می کند؟
آیا این نگرش، بالا آمده از عدم باور عطوفت و محبت و مهر است؟
آیا اصولا مهر، نیازمند باور است؟
اصلا چرا ما دوست داریم مهری رو باور نکنیم؟ برای اینکه نبودش درد نباشه؟
.
.
.
چه طوره ازین فضا بیرون بریم؟ باشه.
آدمها از رویارویی تضادها و تخالف ها دوری می کنند و نمی توانند آنها را در کنار هم و یکجا پذیرا باشند. اما من شیفته ی همنشینی! تضادها هستم.
چقدر یک عنصر در مواجهه با ضد و مغایر خود با تمامی جوانب، هویدا و آشکار می گردد. و به یقین تا فروغ درخشش نور نباشد مفهوم تاریکی همچنان در هاله ای از ظلمت و ابهام باقی می ماند.
هیچ چیز مانند نامهربانی نمی تواند، مهر را به چالش بکشد همانگونه که هیچ چیز مانند مهربانی نمی تواند، بی مهری را پدیدار نماید.
گمان می کنم عشق وقتی می تواند به منتها درجه ی بالایی خود نزدیک شود که عاشق و معشوق تضادها را پذیرا باشند.
گرم بودن یا سرد بودن، پذیرا بودن یا پذیرا نبودن، تلخ بودن یا شیرین بودن، . . . . . . . آیا باز هم او عزیز است؟
آری یا نه، در فرایند کندوکاو همین واژه است که می توانیم بودن یا نبودن مهر را در اجزای وجود خود نسبت به محبوب احساس کنیم.
مهر یا بی مهری اهمیت ندارد در این نقطه ی پایان یا شروع (بله تضاد) سرشاری از آنچه تمنای وجودتان است برایتان تمنا می کنم.
همچنین می توانید در باکس زیر دیدگاه های ارائه شده را ببینید و دیدگاه خود را نیز درج نمایید.
بس که ریا و دغل زیاد شده عزیزم !
آری و درد و درد
I just can't underestand you!
بات آی آندرستند یو جواد
همیشه هم اینطوری نیست!
همیشه؟ چه طوری؟
خیلی صحبت جالیه...
من هم برام شنیدن کلمات محبت آمیز قابل تحمل نیست..ای کاش پستت طولانی تر بود !
شاد باشی.
خوب بعضی از دوستان هم کوتاه رو خواستارن.
شاید این میانه باشه . . .