بودن یا هستی یا جوهره ی وجود

همه چیز از هر آنچه که در یک زندگی از خاطر انسان می گذرد یا به زندگی معنا می بخشد یا زندگی را لذت بخش می نماید به هر نامی و....

بودن یا هستی یا جوهره ی وجود

همه چیز از هر آنچه که در یک زندگی از خاطر انسان می گذرد یا به زندگی معنا می بخشد یا زندگی را لذت بخش می نماید به هر نامی و....

فشار

حتی سوسوی یک ستاره را هم نمی توانستم ببینم، بی قراری مانعم بود برای انتخاب.

چه باید می کردم؟ آیا می شد صبر کرد؟ یا باید غرق تفکر، پی چاره ای می گشتم؟

در آن آبادی پر از ویرانی که رنگ یک آرام بخش حتی پیدا نمی شود و مسکّنی برای دردهایت نمی یابی و وجودت سخت تمنای نوشدارویی دارد، برای من اینگونه است که انگار صدای سنگینی را کوبنده بر جانت می بینم.

آری آنگاه که وجودت آراسته ی صورت نیایش و شوکت پرستش می شود در ذهنم می گذرد که چه پتک بی رحمی در خرابی های اعصابت فرود می آید و آزارش مهمان دل من . . .

راستی چه قدر در زینت آن کتاب و آن رنگ ماورایی زیبا و جاودانه ای . . .

اما همچنان پیکره ی ظلمت، غرور دیده هایم را زیر دستان تارش خرده می گیرد. یعنی دیده هایم موسی گونه نیست یا این وادی از حضور نور آتش پر فروغ خدای موسی خالی شده؟

تا بانگ مسیحای سحر چیزی نمانده و هنوز من رو به آتیه در تاریکی شش سوی اتاقم به دور از هیاهوی مردگان بیرون به دنبال خودم می گردم.




همچنین می توانید در باکس زیر دیدگاه های ارائه شده را ببینید و دیدگاه خود را نیز درج نمایید. 


 

نظرات 88 + ارسال نظر
مینا سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:08 http://rozegare-eshgh.blogsky.com/

سلام...امیدوارم زندگیتون همواره ستاره باران باشه!!! خوشحال شدم از حضورتون... بازم پیشم بیا...
تبادل لینک هم میکنم...خبرم کن.

مرسی از ستاره هاتون

شیما سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:23 http://just-a-day.blogsky.com

خدای من....
چی می تونست بیش از این حرف دلم باشه؟؟؟؟
نمی دونم بخندم یا اشک بریزم...
ممنون از متن کامنتت یه دنیا ممنون

حرف های دلت همیشه آکنده از شکوه باشد.
خنده یا اشک سرشاری از شوق شعف آرزویت می کنم.
مرسی از توجهت

سیمین چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:20 http://blackmight.blogsky.com

مرسی از این که این نوشته رو بسیار زیبا تغییر دادین لذت بردم
نوشته های زیبایی دارین
موفق باشین

پست شما قشنگ بود گفتم بهترین نظر واسش می تونه همون باشه که از خودش استفاده کنم.

هیچ کس جان چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:33 http://bamzi.blogsky.com

مرسی عزیز که لایق دونستی ونظر دادی

ریحانه چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:01

سلام
من که چیزی از حرفای شما رو متوجه نشدم
چون دستی تو مطاب ادبی ندارم
ولی خب چون همه می گن حتما وبلاگت قشنگه دیگه...
اگه وقت داشتی یه سری به این وبلاگ بزن :
www.darfasledigar.blogfa.com

مرسی

درسا چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:05 http://namebarayefarda.persianblog.ir/

قشنگ بود ....مثل شعر

مرسی .... مثل آب

آجی دلتنگ چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:11 http://imissmydadashi.blogsky.com

حرف دلم رو زدی...
حتی سوسوی یک ستاره را هم نمی توانستم ببینم

محمد چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:31 http://shanc.blogsky.com

shabihe poste khodame yejoooraee
!
fek nakonam charash sabr bashe vali
ta yejahaee chera
ama kenaresh setare nabayad enghad door beshe az ma ke soosooye hata yekisoonam nabinim

بازم صبر
وقتی ستاره ای نیست . . .

رضا چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:38 http://www.rezampb.blogsky.com

از شما خواهش دارم تا تبادل لینک داشته باشیم وبلاگ من رو با عنوان "گروهک هک" قرار دهید بعد بهمن خبر دهید تا وبلاگ شما را با عنوان دلخواه برای لینک بگذارم

مهدی چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:09 http://norm.blogsky.com

سلام...
چرا آپ نمیکنی؟؟؟

سلام ... آروم آ ر و م . . .

هیس چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 http://l-liss.blogsky.com

از وقتی که اشتباه کردم از انتخاب میترسم
نوشته هایتان را دوست دارم

اشتباه همیشه کنار انتخابه . . .
لطف دارید

آزاده چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:12 http://negahtobeman.javanblog.com

سلام
خیلی مطالبت و وبلاگت جالبه
موفق باشی..

پوریا چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:35 http://baxirooni.blogsky.com/

ســــــــــــلام
من آپدیتم با پست حمایت از علی کریمی

یاسمین (حرفهای یه دختر غمگین چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:46 http://rue.blogsky.com

سلام
ممنون به وبلاگم اومده بودی
وبلاگ خوبی داری مطالبت به دل میشینه
غمهات کوتاه
دلت شاد

دلت گل بارون

قاصدک چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 17:28 http://www.aafrk.blogsky.com

سلام
خوب بود وزیبا
.
ممنون که به ما سر زدید
ای کاش شما راخواندم
ای کاش ...........
.............
دوباره می آیم

منتظرم

صنم چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 17:53 http://kharej-e-ghesmat.blogsky.com

درود
زیبا قلم می زنید اما فضای قالب وبلاگتان کمی شلوغ می انگارد!!!
راحت نیستیم گویا!
باشد به مردمک چشمهامان دستور بدهیم عادت کنند به این فضا!!!!
و اینکه چرا برای دیدن ادامه باید "گلیک"کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دوصد درود
هر شلوغی بد نیست اما خداییش شلوغ نیستا ازین جمع و جورتر دیده بودی؟
ببخش اگه راحت نیستی.
عادت نه از عادت متنفرم اما شاید انس خوب باشه.
خوب ادامه زحمت داره. تازه یه کلیک که زحمت زیادی نیست.

مهسا چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 18:50 http://a71b70.blogfa.com/

سلام
از حضورت خوشحال شدم وبت جالبه
آرزومند آرزوهایت هستم

واسه من یا واسه خودت؟

مهدی چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 19:45 http://eyrozeghar.blogsky.com/

سلام ممنون که بهم سرزدی
دوست عزیز سرگرمی نیست
من ریز این مسائل و چرا اینکه اینکارو انجام دادن پیگیر بودم و میدونم
ربنا مال اینا نیست که بخوان پخش بکنن یا نکنن ربنا مال مردمه
این بزرگترین تجاوز به حقوق یک ملته که اونا رو در لحظه افطار از شنیدن صدای آسمانی و ملکوتی که اون رو سمبل ماه رمضان میدونن محروم کرد
آیا از مردم هم نظر خواهی کردن ؟ آیا ارزشی برای خواسته های مردم قائلن ؟
مسئله این است؟

نیلوفر(راز قلم) چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 19:53 http://niloofarnl.blogfa.com

متن گیرایی بود
زیبا مینویسی
ترسیمت زیباست
ممنون که به من سر زدی

ممنونم که زیبا خوندی و گیرا نظر دادی و ترسیمی حس کردی.

لیلی چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:03 http://kavire-teshne.blogsky.com

مطلبی که واسم نوشتی خیلی قشنگ بود خیلییی.اشک تو چشام جمع شد

خنده مهمون دلت

تک درخت تنها پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:50 http://kavirbienteha.blogsky.com

سلام
خوبی؟
این نوشته یه حس خاصی به من داد...
حس یافتن خود...
این برداشت من بود درست و غلطشو دیگه ببخش دیگه!!

بی انتها باشی

کوریون پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:27 http://chorion.blogsky.com/

ممنون که بر ما قدم می زنید ؛ درود

شکسته باد قدمی که آهنگ ز...

علیرضا پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:42 http://shoja.blogfa.com

ممنون که اومدی خوندی و نوشتی

دختری با دامن حریر پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 15:08 http://www.patty.blogsky.com

گر کبریت فروش شوم ،
کتاب هم خواهم فروخت
به پای قصه ها سوختن ،
چه گرما که نمی دهد !!!
......................................................
نظری که دادین فوق العاده بود!! ممنونم بی نهایت
خیلی زیبا بود...خیلی زیاد

مرسی

هدیه پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:07 http:///h-hagh-74.blogfa.com/

سلام.خوبی
وبلاگ پر محتوایی داری
به من هم سر بزن.
منتظرتم................
بای

مرسی

مهدیس پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:12 http:///pussycat.blogsky.com/

سلام خوبی؟؟؟؟
وب قشنگی داری.بهت تبریک میگم.
خوشحال میشم به منم سر بزنی.
منتظر حضور گرمت هستم.
بای[بدرود][گل]

مرسی

سرسپرده پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 17:47 http://www.takdel.blogsky.com


_________*___*___*__*_______******
__________*___*__*________**::::::::**
______________*__*_______**::::::::::**
_______________*__*_____**:::::::::::**
________________*__*___*:::::::::::::**
_________________*_*__*::::::::::::::**
_____**********____##*::::::::::::**
___**:::::::::::::::::::* ^^*::::****::::**
__**::::::::::::::::::::*^^^**:::::::::::::**
___**::::::::::::::::::::::*^^ ^*:::::::::::::**
_____**:::::::::::**::::::**^^*:::::::::::**
__________****:::::::::::::*^*********
____________**:::::::::::**
___________**::::::::**
_______.o? ? .******
……O ? *
*.°
?
...°
....O
.......°o O ° O
.................°
.............. °
............. O
.............o....o°o
.................O....°
............o°°O.....o
...........O..........O
............° o o o O
......................?
...................?
...............?
...........?
........?
....?بدو بیا اپم

پوریا جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:05 http://baxirooni.blogsky.com/

ســـــــــلام
من آپدیت با یک مطلب باحال به همراه 3 خبــــر !

مهتاب جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:20 http://parande-man.blogsky.com/

مهرداد عزیز سلام

ممنون از حضورت و دیگر آنکه لطفا اگر امکانش هست هم فونت و هم سایز را عوض کنی ، منکه با اعمال شاقه خوندمش و حیف اون زیبایی کلام را به تماشا نمیگذارد.

فکر کنم اندک کسانی خودشان را پیدا کرده اند..... دیده هایمان موسی گونه نیست و هم وادی خالی از نور عشق شده است.

با تبادل لینک موافقی ؟ اما خواهشا درشت تر بنویس و فونت را آریا بکن یا تاهوما..... در خانه ات چشم درد گرفتیم !!!!!!!

سلام. چنین کردیم باشد که گامی سوی رواج و اصلاح وضع فونت برای زبان فارسی باشد. بد نیست فونت بی کودک رو به سیستم خودتون اضافه کنید.
من که گم شده و از بی خبرانم . . .
در خانه ی تاریک شاید چشم درد طبیعی باشد اما من شرمزده . . .

مهتاب جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:26

سلام

الان روشهای شما را برای بهتر خواندن مطلب تان خواندم.فکر کنم بازم شما از فونت دیگری که برای همه خوانا باشد ، استفاده بکنید ... بهتر است.

البته صلاح مملکت خویش خسروان دانند.

فارسی فونتش هم مثل خودش غریبه است . . .

جیگرطلایی جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:25 http://arianmehr2008.blogfa.com/

سلام عمو مهرداد عزیز
ممنون بهم سر زدید
از مطالبتون استفاده کردیم
موفق باشید

عاطفه جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:34 http://www.cold1.blogsky.com

برام جای تعجب بود که یکی انقدر با دقت وبلاگم رو بخونه
پیکره ی ظمت،دستان تار،وادی الی از فروغ خدای موسی و هیاهوی مردگان...ترسناکه...!!منو میترسونه...

مرسی که با همه ی ترسناکیش خوندینش.
فکر نمی کردم ترسناک باشه. ترسناکه؟ ببخش اگه ناخواسته ترسیدی ...

نفس جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 http://nmpmekanik70.persianblog.ir

سلام .
خیلی مفید بود .
بازم اونوری بیا .
منتظرتم .
فعلا بای .

مرسی. خوش باشی

عباس از شیراز جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 15:36

سلام رفیق قدیمی دیوونه من!!!
خیلی دوست دارم مخصوصا وقتی ریشات رو آنکادر میکنی!!!
وبلاگت رو تازه پیدا کردم میخونم همش رو ولی نمیرسم برا همش نظر بذارم سرم شلوغه ببخشید دیگه.
بعد ماه مبارک رو دلت هستیم با همون بروبچزی که گفتم.!میبینمت عزیزم . فقط یه موقع فرار نکنی بیای شیراز!!!
و اما نظر در مورد دلنوشته ات:
تو منو خوب میشناسی و میدونی که تو زندگیم دو تاتخصص یا بهتر بگم دو تا علاقه بیشتر ندارم: اول ادبیات و دوم علوم پزشکی.پس از من توقع همه چی داشته باش جز توقع کامنت فلسفی!!!
دوتا نظر برات میذارم که اولی پزشکی با گرایش اورژانس هست و دومی ادبی با گرایش دل!!!
-از فارغ التحصیل رشته فلسفه همچین نوشته ای بعید نیست و حتما بعید هم نیست که من بی فلسفه چیزی ازش نفهمم!!! همون جور که بعید نیست که تو از پزشکی چیزی نفهمی!!! مثل عنوان متنت که فشار هست و من فقط بلاد پرژر (blood pressure) به ذهنم میاد و اینکه این روزا احتمالا هایپرتنشن(hypertension) شدی در اثر درس خوندن زیاد! و شایدهم در اثر روزه هایپوگلایسمیاشدی(hypoglycemia)که از عوارض این حالات گفتن چرت و پرت هس!!! مث همین متن بی سرو ته زیبا!!!
برا درمان هایپوگلایسمیا توصیه میکنم به مصرف بیشتر گلوکزدر وعده سحور در وقت سحر!!!(سحور همون سحریه-منبع : مفاتیح الجنان؛دراعمال ماه مبارک رمضان!!!) و اما برا مشکل فشارت.... متاسفانه برا تو بی درمانه مگر که از چهار رشته همزمانی که داری میخونی دست بکشی!!!
و اما نظریه ادبی:
مهرداد جون این روزا همه مینویسن و نوشته ها زیاد شده و نویسنده ها کم!!!و این باعث شده که حرف ها تکراری بشه. تکراری که ملال آوره و نه تکراری که فرح زاد باشه.البته من این مساله(یعنی کثرت نوشته ها و تکرار مکررات ) رو بد نمیدونم بلکه لازم و مثبت میبینم چون از دل همین خاکستر کثرت میتونه ققنوس وحدت زاده بشه و این زایش یعنی رشد ادبیات. ادبیاتی که گذشته غنی اش رشد بیشترش رو بعضی اوقات ناباور میکنه. اما در دنیای ادبیات حد یقف وجود نداره و همینه که منو دیوونه خودش کرده و میکنه. باور کن رفیق خوب من که تنها به همین دلیل(یعنی نداشتن حرف تازه)چند سالی است که شعری از لبانم بر دفترم جاری نشده چون هر چه به ذهنم میاد حضرات حافظ و مولانا و ... صد برابر بهترش رو گفتن و به قول امام راحل: شاعر اگر سعدی شیرازی است/بافته های من و تو بازی است.
شعر و نوشتنه های ما شده بافته. بافتنی که فقط لحظه بافتن تو رو تخلیه میکنه و تنها اثرش همینه(والبته نمیگم اثر ناچیزی هست بلکه ارزنده هست ولی تنها وتنها برا خودت). شعر و متن مرغوب باید از گوهر تازگی سرشار باشه. به قول مولانا : هین دو سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود/وارهد از حد جهان بی حدواندازه شود.
نکته دیگه اینکه برا گفتن سخن تازه باید فکر تازه داشت. اگر به فکر تازه و نویی رسیدیم مطمئنا به سخن تازه و مخاطب تازه میریسیم. و مولانا دوباره میگه:
ای برادر تو همه اندیشه ای.... یعنی اگه اندیشه نو شد کلام و شعر هم نو میشه.
برا حل این مشکل شاید بهترین جواب رو آقای بردبار(عبدالرضا) به من داد که گفت: بخوان و بخوان و بخوان و در آخر به نوشتن و سرودن برس. و جمله معروفی هست که میگه(به نظرم از مرحوم بهشتی): برای نوشتن پنج خط باید پنج هزار صفحه خواند. البته من این نسخه(یعنی خواندن و خواندن و خواندن و در اخر سرودن) را فقط برا خودم تجویز میکنم و هیچ حرف و توصیه ای برا تو ندارم . این راهی هست که من خودم پیدا کردم و بهش رسیدم و تو هم باید دوست خوب من خودت راهت رو پیدا کنی.
نوشته ات متن زیبایی بود ولی تکرار مکررات !!! منظورم اینه که حرف تازه ای نداشت البته به دلیل پیچیدگی فلسفی که داشت برای من جالب بود.
از نوشته تو مهرداد جان چند قسمتش برای من تازه بود که لذت بردم. اونجا گه گفتی: (یعنی دیده هایم موسی گونه نیست یا این وادی از حضور نور آتش پر فروغ خدای موسی خالی شده؟) و من در جوابت میگم نه عزیزم وادی از حضور دوست خالی نیست که دیده های ما موسی ای خودش رو گم کرده...
جای دیگش که میگی بانگ مسیحای سحر تازه و زیبا بود اما هیاهوی مردگان چنگی به دلم نزد.
صورت نیایش و شوکت پرستش هم تازه بود.
به هر حال در کل این نوشته چون تو نوشته بودی بهترین بود!!!!!
باقی نوشته هات رو میخونم و لی قول کامنت نمیدم.
امیدوارم حرفام تو رو از نوشتن سرد نکرده باشه چون دوست ندارم تو هم مث من شیر تخلیه فشار درونت بسته بشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خوش و خرم باشی
دعام کن تو نماز شبات!!!!
یاعلی

مرسی عباس جان
یاد دبیرستان و همه ی روزهای قشنگمون افتادم . . .
سرشار باشی

لیلی جمعه 5 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 14:09 http://kavire-teshne.blogsky.com

:-) خیلی جالب بود اینیکه واسم نوشتی.آره اگه یکی بشه به عبارتی بدبخت میشم

مرسی...

جابر شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 23:08

خط ابروی تورا نازکشیدن نتوان تار گیسوی تورا فرض نمودن نتوان
همه دور وبر پیمانه ی تو حلقه زدند نوبت ما شده و دست کشیدن نتوان

به سلام جابرکم. خوبی؟ ابرو .. گیسو .. پیمانه .. خوش باشی در این نوبت.. راستی این«ازتا ازتا» یعنی چی؟

بودن چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 17:45 http://pouyablog.blogsky.com

سلام مهرداد جان وبلاگ قشنگی داری مخصوصا همین مطلبت امیدوارم به ما هم سری بزنی!

مرسی. ممنونم عزیزم

سعیده چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 18:14 http://myshoes.blogfa.com/

اکنون زندگی من ساعتها خاموش ماندن است وگذر لحظه ها را دیدن که هر یک به سختی وسنگینی صخره ی بزرگی که در مسیرسیلی آهسته در حرکت است-بر روی سینه ام افتاده اند ومی خزند
لحظه ها همه همچون هم هیچ یک پیامی تازه ندارند-هیچ یک..رنگی-بویی-خبری-همه تکرار دیگری اما چنان سنگین وکند می گذرد که مرا در زیر گامهای خویش به خفقان آورده اند.....

***از این همه رفتن ورفتن ورفتن وبریدن راهها وگذشتن منزلهای همه تکراری وهمه یکنواخت وهمه بی امید وهمه بی خبر خسته ام
*اینها تیکه هایی از نوشته های دکتر شریعتی بود که برای نوشته شما از حرفهای ساده خودم مناسبتر دونستم...
اما حین خوندن نظرات دوستانتون راجع به این پست-چند تا سوال اومد تو ذهنم:یکی راجع به نظر دوستتون آقا عباس---واقعا نوشتن فقط برای دلت (ونه خواندن وخواندن وخواندن وگاهی نوشتن) اشتباهه؟شاید ما داریم راه رو اشتباه میریم...حس فلسفی تون رو منم تاثیر گذاشت
دوم آقا مهرداد عزیز جسارتا میشه بگین چرا این سبک حرف زدنو ترجیح میدین؟منظورم اینه که منم گاهی که قلمم به صفحه میرسه اینجور می نویسم ولی توی گفتار عامیانه ام عادی حرف میزنم.البته اعتراف می کنم ادب ووقارتون توی سبک حرف زدنتونو دوست دارم اما واسم سواله چرا این شیوه رو دوست دارین؟مگه سنتون چقدره؟
ایشالا هر دفعه برسم یکی از پستاتونو بخونم..سبک نوشتن وبودن تون(بود بی نمود)تون رو دوست دارم

ممنون از جمله های قشنگی که از آیین و شریعتی فراموش شده هدیه آوردی.
جواب اولی اینکه باید ببینم ما از نوشتن چه چیزی رو دنبال می کنیم اونوقت به تناسب هدف شیوه ی مورد نظر هم متفاوت میشه.
ساده اما با جونم می نویسم با مسئله ای که تو ذهن خودمه اما باز تا این مسئله تو لایه هایی زیر زیر تر مخفی بشه و متن رها و بی حصار باشه تا هر کسی با هر حسی حرف خودش رو توش پیدا کنه. مهم واسم اینه که هرکسی با گام های کلیکاش مهمونم شد خارج از روزمرگی ها به فکر فرو بره و حرفها رو از ذهن و دل خودش بشنوه. خوب پروفایلم رو بخونید. بازم ممنون از حضور و دقت های زیبات.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد