بودن یا هستی یا جوهره ی وجود

همه چیز از هر آنچه که در یک زندگی از خاطر انسان می گذرد یا به زندگی معنا می بخشد یا زندگی را لذت بخش می نماید به هر نامی و....

بودن یا هستی یا جوهره ی وجود

همه چیز از هر آنچه که در یک زندگی از خاطر انسان می گذرد یا به زندگی معنا می بخشد یا زندگی را لذت بخش می نماید به هر نامی و....

وارونگی

چرا انسان‌ها با دیدن شاخه‌های خشکیده‌ی آن درخت خرمالو به یاد خاموشی گوشه‌ی این اتاق می افتند؟

  

اما من هر زمان به گوشه‌ی این اتاق خزیده‌ام، اصلا به خرمالوهای در حال پخته‌شدن و رسیدن فکر نکرده‌ام.

کاش دست‌های توانای فاصله‌ها بی‌رمق می‌شد از به بار آوردن این همه وارونگی، یعنی خرمالو هم طعم بوییدن‌های مرا وارونه حس می‌کند؟ چرا من خرمالو را به جای خوردن، می بویم؟؟؟

سرهای سرخ بر شاخه‌های خشکیدهشاید با مهمان شدن عصاره‌ی ناب بویش، شهد‌ِ شیرین‌ترین خرماهای‌ِ محبت و همینطور لطافت‌ِ بی‌نظیرترین آلوهایِ شوق به عرصه‌ی هستی‌ام سرازیر می‌شود.

کاش فاصله‌ی دبشی‌اش با کام، وارونگی فضای پر بارانِ اتاقم را تمنای قلبش نکند. شاید برای همین است که از آن شاخه‌های خشکیده حسِ ترس به زمین می افتد.

چه سخت است تاوان درکی دگرگونه را پس دادن...

کاش نبود فاصله‌ی دورِ آن شاخه‌ها از بارشِ بی حوصله‌ی باران در اتاق، تا می فهمید معنا و مفهومی از طعم آرامبخشی‌‌‌ِ یک بو را.

آنوقت شاید دیگر آن همه سرهای سرخ و خاموش را بر بلندای خشکیده‌ی خود به اتهام بالا نمی برد. 

 

همچنین می توانید در باکس زیر دیدگاه های ارائه شده را ببینید و دیدگاه خود را نیز درج نمایید. 


 

نظرات 25 + ارسال نظر
غیاث‌الدین جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:34 http://mankade.blogsky.com

چه عجب آقامهرداد هوس آپیدن به سرش زد!
ایشالا که کنکورتو عالی بدی و بعدش بیشتر از این مطالب خوشگلت بنویسی

به وجد آوردی بودن رو به حضور یهویی خودت. نمی گی ما سکته می زنیم اینطوری می آی؟! مرسی بابت آرزوای قشنگت.

صنم شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 00:50 http://kharej-e-ghesmat.blogsky.com/

هیچ نفهمیدم واژه هایتان را!!!!
حرف هایی بود که -دل-تنهایی به معنای کامل درکشان می کند...نه منه خواننده ی هزار فرسنگی!

اما مثل همیشه گوارا و سنگین!بود..
-----------


پرنده ای که بال و پرش ریخته باشد مظلومیت خاصی دارد!
باز گذاشتن در قفس توهینی ست به او..
در قفس را ببندتا..زندان دلیل زمین گیر شدنش باشد نه پر و بال ریخته اش!!!

مرسی... سنگینی خوبه اگه شکننده نباشه و گواراییش به چشمای مهربونت که رو واژه‌هاش گشتن ارزونی باشه.
................................................
درب قفس را بگشای٬ شاید بی بال و پر بودن او ٬ از بی آسمانی باشد٬ حتما با اراده‌ی پرواز همه‌ی وجودش پر از بال و پر از پرواز خواهد شد...

سعیده شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:03 http://myshoes.blogfa.com

نه بابا..آقا مهرداد هم سکته میزنه..بار اول بود این تیپی حرف میزدی
این وارونگی است..ما هم وارونه ایم..منفی در منفی=مثبت نه ببین جدی جدی میگم...ما آدما وراونه ایم...باید وارونه بشیم تا خودمون بشیم..نه؟مهرداد جان خیلی حرف زدنتو دوست دارم..هم جمله بندی قشنگیت وهم منی عمیق ومتفاوت حرفات آدمو مسحور خوندنش میکنه
مگه میشه آدمی این همه دوستای خوب مث شماها داشته باشه...وغم تو خونه دلش جا خوش کنه ونره بیرون
اما باور کن دغدغه هام هرچند کوچیک اما آزار دهنده بود
راجع به این پست قشنگ-همه پستهای تو قشنگن آخه-راستش معنی اصلیش دستم نیومد..یهویی میاد...بذار روش فکر کنم

آره که سکته رو می‌زنم و سکته جرات نمی‌کنه منو بزنه
کاش وارونه‌ها می‌دونستن که وارونه‌ان٬ آره اونوقت می‌شد با منفی و مثبت کردنشون به طبیعت برشون گردوند.
برداشت و چینش های تو هستن که قشنگ و معنا بارن...

دختری با دامن حریر دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:25 http://www.patty.blogsky.com

همیشه توی فکرم...
وقتی نظراتی که میذاری رو میخونم... نمیدونم چرا چشم های کشیده ام ٬ گرد میشن !
نمیدونم چرا مغزم سنگین میشه !
واقعا نمیدونم چرا...
درک معنی و مفهومش... حتی سخت تر از یاد گرفتن فیزیک و ریاضیه برام !
ولی... هنوز در تلاشم تا بتونم پاسخ بدم... اما نمیتونم !
چه چیزی توی نظرات چاشنی میشن تا دست و پای زبونم رو ببندن؟!
این چه کلمه هایی هستن که حتی نمیتونم ازشون بگذرم و برم خط بعدی ؟!
خیلی از حرفها مثله بادی میمونن که لب ساحل به تنم میخوره !
اما خیلی نظرات موندگار میشن...
مثل نظرات شما !
دلم دریا میخواد !
یه دریای آروم !
گاهی ناچارم دستم رو مشت کنم و بگم لعنت به این شهر ... !
بازم دارم زیادی حرف میزنم...
دقیقا مثل رادیو !
میخوام بی تکرار باشم...!

چه خوبه که همیشه فکر حضورش پر گرما و پر رونق باشه...
سرزمین چشمات سرشار از کشیدگی نگاه و گرداگرد درک پر از عمق باشه.
قطار اندیشه‌ات پر بار و سنگین باشه.
دست و پای واژه ها وقتی پر شتاب و پر تکاپو می شن که لباس چالاکی عمق و درک رو به خود بپیچن و این تو سراسر واژه‌های نگین جاری و رو به اوجه.
دریا هم قشنگی و زیبایی پر لطافتی داره خصوصا حس ابهامی که با موج‌هاش به ساحل می کوبه...
هر چند هیچ وقت نمی تونه مثل کویر باشه.
بی تکرار و هر لحظه پویا...

دختری با دامن حریر دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:26

برایت

دلتنگی عصر پاییز را می فرستم

مثل کلاغ های دم غروب

هیچ جا نیستم

فقط گاهی

یکی از پرهایم می افتد ... !!

گاهی پر می زنم
نه به سمت غروب
نه به سمت پاییز
به سمتی که همیشه در بی انتهایی است بی غروب و پر روشنا...
مرسی از پر مهری وجودت که نگینیه برای انگشتری چرخه‌ی روزگار

باران عشق چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:26 http://www.baraneeshgh.blogsky.com

سلام
چندین بار این متن رو خوندم اما مغزم هیچ پیامی نمی ده :(

سلام و ممنون از جستجوگری پیام و مرسی از بارشت به بودن.

سینا شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:13 http://omide-ma.blogsky.com

حس وارونگی...شاید با بویش میسر شود.
انصافا خرمالو هم بوش خوبه هم طعمش

اما گاهی یادمان می رود درک وارونگی ها را ...

دختری با دامن حریر یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 14:58 http://www.patty.blogsky.com

مهربانیت را که کم می آورم


بهشت گم میشود...

روبرویم نیستی

مهربان

همچنان که زلالت را از من دریغ نمیکنی

مرا ببخش

شاید

کودکانه هایم تو را دلگیر میکند...

اوج نوشته هاتون... باهام بازی میکنه !
احساسم رو قلقلک میده !
و زبونم رو آماده میکنه تا بگم که انسان فوق العاده ای هستین !
بودنت رو خیلی دوست دارم ...

بهشت حتی اگر در گم شده ترین کوچه ها به سوی دورترها دویدن بگیرد٬ اگر لباس مهربانی بر تن داشته باشد تا ابدیت جاری٬ می تابد و می تابد و می تابد و خاموشی ندارد ...
همانطور که زلالی نگاهت روبه روی همه ی دلگیری ها می ایستد و جایی برای غم نمی گذارد و سکون را بازی می دهد و پرواز را هدیه می آورد و پر صدا می گوید شادمانی از حضور و بودنت.

ayda یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:32

چه سخت است تاوان درکی دگرگونه را پس دادن.....
sadas vali nemifahmamesh
chera?

شاید دگرگونگی طلبی است برای غرق در سادگی تا رسیدن به نقطه ای رو به تکاپوی هر لحظه در همگامی با حقیقتی ناب

نیلوفر دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 17:24 http://mankantopolo.blogsky.com

سلااااااااااااااااااااااااااااااااام مهرداد
آقا سلاااااااااااااام
خوبی؟
منم خوبم
اومدی سر زدی دست شما درد نکنه چرا زحمت کشیدی دفعه دیگه بیشتر
گفتم بگم اومدم

سلام
باز هم سلاااااااااااااااااااااام
از سلامت معلومه که شمالی
آره جدی میگم کاملا معلومه٬ منم خوبم و خوش اومدی و خوشحالم که کویر از شرت خلاص شد.

سعیده دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 19:04

به شکوفه ها به باران رسانیدم سلامتان را...
اما نگذشتیم از این کویر وحشت
چون بسته بود دست و پایم
سلام داداشی..خوش گذشت جات سبز..جای همه تون سبز
اما خبرایی که شیراز زیبا واسم ارسال میکرد به اونجا
بدجوری خرابش میکرد

چه خوب که مهمون باران بودی مهمون شکوفه های در انتظار
کاش بال هایمان بسته نباشد. با دست و پای بسته هم پریدن می توان.
سلام آجی ... چه خوبه که می گی خوش گذشت.
وای چه خبرایی؟ مگه از شیراز خبر مخرب می آد؟

سعیده سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:25

هی روزگار
سلام
آره..واسه من-نه کل شیراز- خبرای بد از بدجنسی بعضیا میاد..بذار تو یه فرصت میام میگم
اسم وب نمیدم چون تو محله مون معروفم..دیگه افت داره بگم

امیدوارم به زودی خبرای خوب بده که حسابی سر حالت بیاره و جبران باشه بر بدخواهی بد خواهان...

نازلی چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 18:08

سلاااااااااااااام خوبین؟!
وای مثل همیشه عالی بود نوشته تون...کاش بیشتر از اونچه که میتونم درک کنم,درکش میکردم.................
(شرمنده مثل اینکه خیلی دیر کردم.......)
راستی خواستین یه سرم به ما بزنین...

سلام و خوب خوبم!!
مرسی که مثل همیشه خوندی تکه تکه های بودن رو...
نه دیر نکردی

*♥•*شیرین*♥•* یکشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:00 http://roOyaei-shirin-blogfa.com

وارونگی



دریا،درخت،شب،همه گم درهم جمع مرتبی ست که وارونه ست

من،تو،غزل،زمان،حرکت،ساحل حس مناسبی ست که وارونه ست



می ترسم از قدم زدن،این ساحل شبها چقدر خوف بزانگیز است

در پیش پام کف به دهان از خشم دریا چنان شبی ست که وارونه ست



سر برده یک درخت فرو در شب شب تیره چون مرکب خطاطان

هم این درخت یک قلم برعکس هم شب مرکبی ست که وارونه ست



شب سر نهاده برلب من امشب سرمیکشد هرآنچه به سردارم

دردست مست شب سرمن انگار جام لبالبی ست که وارونه ست



شب سردو یخ زده ست ولی ساحل گرمای ظهرروی تنش باقی ست

دراین دو حس رها شده ام،انگار بر پیکرم تبی ست که وارونه ست

***********

ازقله ی تو روبه زمین جاریست سیلاب سهمناک زمان اما

این سان که من به سوی تو می آیم سیل مخربی ست که وارونه ست



دریا توئی درخت توئی شب تو ساحل منم قلم ومرکب من

بنگر به شعروآینه گی هایش درمن محدبی ست که وارونه ست



هستی کتاب فلسفه ی سختی ست که لابه لای هر ورقش انسان

تندیس یک علامت دستوریست،یعنی تعجبی ست که وارونه ست!



من در هلال ماه تورا دیدم لبخند می زدی به زمین،اما

افتاد عکس ماه به دریا گفت:این گریه بر لبی ست که وارونه ست



گفتم: میان من وتو می دانم یک سلسله مراتب طولانی ست

دستی کشید بررگ گردن،گفت:اما مراتبی ست که وارونه ست.

مرسی از هدیه ی شرین غزلت

دختریب ا دامن حریر دوشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 19:26 http://www.patty.blogsky.com

در اولین فرصت ٬

هروقت که بیاین ٬

یک عدد من ٬

منتظر شماست !

+ دلم تنگ شده برای شمایی که نیستی !

کاش فرصت ها هم درک می کردن اون چیزی که لابه‌لای دل‌ها عبور می کنه.

leyli دوشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:51 http://kavire-teshne.blogsky.com

baran az ma gozashte,man kaviram.poste ghashangi bood,merC k behem sar zadi

باران همیشه گذرنده است و کویر مانا

سعیده چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:16

http://fogoisland.blogfa.com/
شرمنده بخدا..از اثرات امتحان فرداست
ولی داداشی تو گوگل نگردیا...ثبت نشده هنوز
راسی من دیدگاهی ندارم
فقط وقتش یه کم بیشتر بشه-بهتره
مراجعه شود فوری...نیاز به خواننده دارم

باید یه جزیره‌ی دیدنی باشه اون جزیره‌ای که سعیده توش مسکن گرفته باشه.

saba دوشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:03

va belakhare bad az ruzane chandin bar khundane in matn jorat kardam cm bezaram!
slm! mesle hamishe ali bud va sakht vase dark kardan! mese hamishe vajehaye sade ye manie motafavet va amigho ba khodeshun avorde budan! va baz mese hamishe be neveshtehat eftekhar kardam!

مرسی صبا جان که مثل همیشه با دقت و پر لطف سراغ واژه‌های بودن اومدی و بهش جون تازه‌ای دادی.

صنم سه‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 21:02 http://kharej-e-ghesmat.blogsky.com

به روزیم..
خوشحال می شویم قدم روی چشمهایمان بگذارید و نوشته مان را ایراد بگویید!

با سپاس
صنم

لحظه لحظه به روز باشی با بهترین گفتنی و شنیدنی‌های هستی
مرسی از حضورت صنما

محمد toxic شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 22:05 http://www.toxic.persianblog.ir

سلام مهرداد عزیز! من دوباره برگشتم اما چه برگشتی!...
منتظر دیدارت هستم!

سلام محمد جان! خوبه که برگشتی که دلتنگی بودن رو پاسخ بگی.

شهرپیر آنلاین سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 17:19

سلام دوست عزیز
میدونی چند وقته آپ نکردی؟
البته به من ربطی نداره
من روزانه آپم
سر بزن
بای

آدرس یا همون نشانی؟!

نازلی یکشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:41 http://ehnk.blogsky.com

سلاااااام خوبین؟؟؟؟
خبری ازتون نیس!!!!!!
اومدم فقط عید رو پیشاپیش بهتون تبریک بگم!
سال نوتون مبارک!

سلام
خبری نیست که نیست که نیست ...
مرسی٬ من هم به تو تبریک می گم و سالی بهتر از همه‌ی سال‌های آرزومندتم.

سعیده جمعه 5 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 19:19 http://fogoisland.blogfa.com/

سلام
نیستید...نمی نویسید..نمیاین
چی شده؟خوبید؟

سلام
شاید باشم... پس شاید بیام و بنویسم.
خوب م

مهدی یکشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 20:23 http://norm.blogsky.com

...

نگران نباش مهدی جان

سعیده پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 20:32 http://fogoisland.blogfa.com/

ممنون ...عید شما هم مبارک/بهترینها نصیبت......داداش گلم ببخش اگه هنوز عیدتو تبریک نگفته ام..تو عید فقط یکبار اومدم نت..نمیدونم به کسی تبریک گفتم یا نه
...منتظر بیرون اومدنت از فاز استراحت می مونیم......

عید به تو که تو شیرازی مبارک باشه٬ شیراز که بهتین تجلی نوروزه و شروع سال با اون پر از نوید بهترین‌هاست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد